شعر وي يو يي

اهل زیاد ابادم
ساده گویم شادم
در پی ساختن اندیشه
من زغم آزادم
من نفس تا نفسم یاد خدا میکنم و
در پی دیدن یک صبح ویو
آرزو میسازم
هر کجا باشم باز
فکر من آبادیست
دیدن منظره ی صحرایش
ناز گندم زارش
من سکوتم پر زیبایی شبهای شلوغ قدر است







متن امنیتی

گزارش تخلف
بعدی