شب قدر

 

 

********************************************************************

 

اشک توی چشم‌هایش جمع شده بود. می‌گفت مرا با هیچ‌کس برادر نکردی. پیامبر که توی مدینه جاگیر شد، همه را دوتا دوتا برادر خوانده بود؛ مهاجرین و انصار را. عقد اخوت خوانده بود بینشان.

حالا علی مانده بود تنها. پیامبر لبخند زد. گفت: «تو برادر خودم هستی، در دنیا و آخرت.»

 

*******************************************************************

 

مراسم شب قدر در زيادآباد از ساعت 9 شب با خواندن دعاي افتتاح شروع شد .

 

 

 

 

در شب هاي 19 و 21 ام بعد از دعاي افتتاح مداحان اشعاري را در وصف ضربت خوردن و شهادت امام علي (ع)‌خواندن و سپس روحاني موقت روستا به ايراد سخن راني پرداختن .

اين مراسم تا ساعت 12 ادامه داشت . و از ساعت 12 خواند دعاي جوشن كبير شروع شد .

 

 

 

و بعد از دعاي جوشن كبير هم مراسم قرآن سرگرفتن . تصاويري از اين مراسم را مشاهده ميكنيد.

 

 

*******************************************

 

 

*****************************************

 

جنگ احد بود. دشمن حمله می‌‌کرد، مسلمان‌ها فرار. پیامبر به علی گفت: «دفاع کن.»

علی حمله کرد و جنگید. تک‌تک‌شان را کشت. قهرمانان مشهور قریش را.

از آسمان ندا آمد: «لاسیف الا ذوالفقار، لافتی ألا علی؛ شمشیری چون ذوالفقار، و جوانمردی چون علی نیست.»

 

***************************************

 

 

 

***********************************

 

هیجدهم ذی‌الحجه بود؛ غدیر خم. در راه بازگشت از حجه‌الوداع. پیامبر که جانشینش را معرفی کرد همه شنیدند. قرار شد برای غایب‌ها هم تعریف کنند. هلهله کردند. بلند شدند. آمدند جلو برای دست دادن و بیعت کردن. همه آمدند، اول از همه همان‌هایی که دو ماه بعد جلسه گرفتند تا جانشین پیامبر را تعیین کنند

 

***************************************

 

 

*********************************

التماس دعا

 







متن امنیتی

گزارش تخلف
بعدی